پرژین

ساخت وبلاگ
امروز كه تعطيل بوده است تا نه و نيم خوابيده ام و صبحانه ء مفصل خورده ام و صد صفحه از كتاب برادران كارامازوف را خوانده ام و با مورچه بازى كرده ام و يك عكس از مورچه توى اينستاگرام گذاشته ام و به بامبو رسيدگى كرده ام و روسرى هايم را اتو كرده ام و لباس هاى  تابستانى را جدا كرده ام و پليورهاى  پاييزى را دم دست گذاشته ام و خانه را سرسرى گردگيرى كرده ام و يهو متوجه شدم ساعت دو بعدازظهر شده است.سوال: از نه و نيم صبح تا دو بعد از ظهر من چند دقيقه از اينترنت استفاده كرده ام؟شايد بيست دقيقه. بعد هم به نهار خوردن و كمى خوابيدن و ديدن يك قسمت از سريال reign گذشت و ساعت شد چ پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 258 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 1:41

روز را با كشمكش با يك پيشى  شروع كردم.يعنى تا قدم توى كوچه گذاشتم و خواستم در را پشت سرم ببندم،يك بچه گربه پيدايش شد و بسيار سعى و تلاش و تقلا كرد كه وارد خانه شود.من كاملا دستپاچه شده بودم و هر طورى بود در را بستم و سعى كردم از پيشى دور شوم اما، پيشى دلش مى خواست پيش من بماند و پا به پاى من راه مى آمد.قدم ها را كمى سريع تر برداشتم تا گربه به من نرسد و خوشبختانه موفق شدم از گربه جلو بزنم.اما، چند دقيقه بعد پيشى مثل تيرى كه از چله رها شده باشد از كنار پاى من رد شد و كاملا به كفش هايم خورد و روبه روى من ايستاد.اول با زبان خوش و بعد با حركت دست از پيشى خواستم كه دن پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : اعتماد,اعتماد به نفس,اعتماد خورشيد,اعتماد ملی,اعتماد السلطنه,اعتماد به نفس کاذب,اعتماد به نفس ندارم,اعتماد آنلاین,اعتماد به نفس چیست,اعتماد مطر, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 255 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 12:09

مدتهاست متوجه شده ام كه من حريف اين مردم نمى شوم و به همين خاطر سالهاست وارد بازى هايشان نشده ام.به نظرم منشاءاين كناره گيرى ها و حرف نزدن ها هم همين ترس باشد.البته فقط هم ترس نيست،حوصله شان را هم ندارم.آخر مگر چند بار مى شود به شجره نامه خانوادگى كسى گوش داد و تظاهر كرد اين داستان برايش جالب است و بله بله آنها خان و خان زاده بوده اند و هستند و من غلط مى كنم خودم را هم سطح با آنها بدانم.يا مثلا چند بار مى توان به داستان خريد مدرسه فرزند دلبندشان گوش داد و تصديق كرد آنها بهترين پدر و مادر دنيا هستند و بهترين ها را براى فرزندشان فراهم مى كنند و يك روزى كه احت پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : من مخاطب خاص ندارم,من مخاطب تنهای بادهای جهانم,من مخاطب خاص میخوام,من مخاطب خاص دارم,من مخاطب خاص,من مخاطبة العبد ربه,من مخاطبات النفري,مخاطب من,مخاطب من خاص نبود,من و مخاطب خاصم, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 231 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 13:57

مورچه تند تند توضيح مى داد؛تمام لباسهايش كوچك شده است و غير از اين لباسى كه تنش است هيچ لباس _ ديگرى ندارد و دليلش اين است كه حسابى بزرگ شده است و قدش به پريز آشپزخانه مى رسد و براى شير فهم شدن_ من با دستش ارتفاع پريز را نشان مى داد و خاطر نشان مى كرد همان پريزى كه آنقدر دور بود.... يك نفس تازه كرد  و ادامه داد: پدر و مادرش رفته اند تهران وخوشحال است كه همراهشان نيست و اصلا خودش دلش خواسته است همراهشان نباشد.چون تصميم گرفته اند بروند دكتر و او دكتر رفتن را دوست ندارد.البته مامانش هنوز نمى داند قرار است كدام بيمارستان بروند و دائى بايد بيمارستان را برايشان پ پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : درد مشترك,درد مشترک ایرانیان,مستند درد مشترك,درد مشترک,درد مشترک شاهین,درد مشترک میلاد رحیمی,درد مشترک امین حبیبی,درد مشترک مهدی رهنما,درد مشترک علیرضا فرد,درد مشترک علیرضا قربانی, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 240 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 19:05

سارا اينجاست.در واقع رفته است و يك گوشه خوابيده است.يعنى به نظر مى رسد خوابيده باشد وگرنه من مى دانم چقدر به نور حساس است و الان اين خانه روشن_ روشن است.مى دانم ميزبان خوبى نيستم ولى آخر ساعت ده و نيم شب هم شد تايم براى خوابيدن؟ تازه يك ساعت قبل از ده و نيم به فكر جاى خواب و پتو و بالش بوده است و هى من را برده است و آورده است تا يك بالش نازك پيدا كرده است و يك پتوى گرم و كشمكش از همين جا  شروع شد.من رفته بودم روى يك صندلى و سعى مى كردم از توى كمد يك پتو را بياورم پايين  كه كار سختى بود.گفتم: - حالا نميشه بدون پتو بخوابى؟ - چرا نميشه! اتفاقا موكت هم خوبه واسه خواب پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 215 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 18:40

1. درستش اين بود كه همان ديروز و دقيقا بعد از بيرون آمدن از اداره  يك راست مى رفتم دكتر.اما، يك راست برگشتم خانه و تا همين چند ساعت پيش فقط سقف را نگاه مى كردم و گاهى با چشم هاى بسته و گاهى با چشم هاى باز، به ذكرهاى" من كى ميميرم؟" و "من چرا نمى ميرم؟"مشغول بودم.الان بهترم و از وقتى كه حالم كمى بهتر شده است محتواى ذكرها عوض شده است و به "من چرا دكتر نمى روم؟" و " چرا درد را تحمل مى كنم ؟" تغيير كرده است.الان هم اين سوال براى خودم مطرح شده است كه آيا من با درد لج مى كنم؟و مثلا انتظار دارم خودش با زبان خوش برگردد همان جايى كه آمده است؟بله.درست است.من هميشه با درد لج پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : صبور,صبور بالانجليزي,صبوری,صبورم که باشم,صبورة,صبورة بالانجليزي,صبور به انگلیسی,صبوری کن صبوری,صبور باش,صبور بودن, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 285 تاريخ : سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت: 2:12

نيلو ده دقيقه پيش زنگ زد و خواست كه توى ظرفهاى كشمش غوره نمك بريزم.هر كدام سه قاشق غذا خورى. -  سه تا قاشق غذاخورى؟  - آره زحمت بكش توى هر كدوم سه تا قاشق غذاخورى نمك بريز.همين! - راستش نيلو جان توى خونه نمك ندارم. البته نه اينكه نمك نداشته باشم.هنوز يك نمكدان پر از نمك دارم.اما، تمامش يك قاشق غذاخورى هم نمى شود و فردا حتما حتما بايد بروم و نمك بخرم و خواهم خريد.ولى آيا چيزى بهتر از نمك براى ضايع شدن من پيدا نمى شد؟واقعا؟ پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 223 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 15:17

از آنجاييكه به اين كلبه كسى سر نمى زند و فقط گاهى پنچ شنبه يا جمعه ها سارا و گاهى بقيه دوستان با هماهنگى قبلى سركى مى كشند و مى روند، من موقع  باز كردن  در زحمت گفتن"كيه"را به خودم نمى دادم و تا زنگ_ در زده مى شد،دكمه آيفون را مى زدم و منتظر ورودشان مى شدم.اما، امروز رويه ام را عوض كردم و اول آيفون را برداشتم و بعد از اينكه مطمئن شدم دوستانم هستند، در را باز كردم.همين تغيير_كوچك توجه شيرين را جلب كرده بود و تا وارد شد گفت: - چه عجب!يك بار آيفون رو برداشتى! قبل از اينكه من جواب بدهم سارا گفت: - ديروز رفتيم و فيلم فروشنده رو ديديم. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 224 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 13:23

داشتم براى سارا تعريف مى كردم كه يك عده از افراد سرشناس و پولدار تبريز سى، چهل سال پيش تصمميم گرفته اند از زندگى مدرن خداحافظى كنند و رفته اند دور_ يك زمين بزرگ را ديوار كشيده اند و خيلى سنتى  با هم زندگى مى كنند.بدون اينترنت و موبايل و ماشين و البته برق... حرفهايم تمام نشده بود كه سارا گفت: - خوش به حالشون!منم دلم مى خواد شش ماه برم يك جايى كه هيچ كسى نباشه! من خنديدم و سارا گفت: - البته اگه تو هم باشى،اشكالى نداره! ممكن است سارا اين حرف را بخاطر رودربايستى هاى دوستانه گفته باشد.اما، به نظرم بد نيست آدم از خودش بپرسد اگر قرار باشد براى شش ماه تنها جايى بماند پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : دوست واقعى,دوست دختر واقعي كوزى,دوست واقعي كيست,دوست واقعي كيه,دوست واقعي شعر,دوست داشتن واقعي,دوست واقعي من,دوست واقعي كيست؟, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 279 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 19:30

يكى از همكارانم از بانه زنگ زد و شماره موبايل يك آدم مهم را به من داد تا زنگ بزنم و در مورد موضوعى از او سوال بپرسم.پرسيدم:

 - آدم به اين مهمى!چطور جواب_ تلفن هاى شما رو ميده؟

- رشوه ميديم!

- با اين حساب، جواب من رو نميده.

- نه.مطمئن باش جواب ميده؟

- چرا جواب بده؟

- آخه بجاى تو هم رشوه داديم!

⚡️مسلم است كه به آن شماره زنگ نزدم.آخر من و رشوه؟

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 209 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 18:07

امروز صبح،هرچه منتظر ماندم خبرى از رانندهء سرويسمان نشد.حدس زدم خواب مانده باشد و بيشتر صبر كردن فقط به بيشتر دير رسيدن منجر مى شد.در نهايت و با گرفتن تاكسى فقط ده دقيقه دير رسيدم و ده دقيقه بعدش كلا ماجرا يادم رفته بود.اما، دو سه،ساعت بعدش يهو آقاى راننده در چارچوب در ظاهر شد و توضيح داد كه بابت معذرت خواهى آمده است و بچه اش مريض بوده است و ساعت سه خوابيده است و صبح خواب مانده است و از اين داستان ها... بعدش متوجه شدم پيش همكارهاى ديگر هم رفته است و از آنها هم عذرخواهى كرده است و به نظر آنها اين رفتار نوعى ادب و احترام تلقى شده بود.فقط نمى دانم چرا از نظر م پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 20:01

از سارا پرسيدم: - ديشب عروسى خوش گذشت؟ - تراژدى بود! - چرا؟ - حدود ساعت نه گشت اومد.ساعت ده خبر مرگ پدربزرگ عروس رسيد.و ساعت يازده برام ماموريت صادر شد! - عروسى به هم خورد؟ - به هم خورد.ولى، ما چون از فاميل هاى نزديك بوديم،مجبور شديم توى تالار بمونيم! - خوب؟ - همينجورى نشسته بودم كه يك پيرزن شصت، هفتاد ساله اومد و ازم خواست برم و آمار يكى از مهمون ها رو براش دربيارم! - يعنى چى؟ - يعنى اينكه عليا حضرت از يكى از پيرمردهاى حاضر در تالار خوشش اومده بود و به من ماموريت داد برم و كشف كنم كه آيا مجرده يا زنش هنوز زنده ست؟ - رفتى؟! - مجبور بودم! - خوب؟ - زنش زنده بود! پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 266 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:21

من و خواهرهايم به همراه مورچه و مادرش رفته بوديم استخر تا در آخرين جلسهء آموزش_ شناى مورچه،شركت كرده باشيم و شاهد شيرجه زدن و كرال و شناى قورباغه و پروانهء مورچه باشيم و هم خودمان خوشمان بيايد و هم مورچه را تشويق كرده باشيم.همين الان بگويم كه مورچه كلا نااميدمان كرد.حالا خودمان جهنم،طفلك دو سال و نيمه را هم همراهمان برده بوديم  و طفل معصوم از اول تا آخر در آرزوى كف زدن براى مورچه سوخت.فك كن حدود بيست بار، تامربى به مورچه مى گفت: - بپر تو آب ! ما دست هايمان را به هم نزديك مى كرديم كه كف بزنيم مثلا.اما، مورچه نمى پريد! اخرش يكى از خواهرها به مادر مورچه  گفت: پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : هاردسك خارجي,هارد خارجي,هاردسك خارجي 1 تيرا,هاردسك خارجي للبيع,هارد خارجي لا يظهر,هارد خارجي لا يعمل,هاردسك خارجي لا يعمل,هارد خارجي usb,هارديسك خارجي,هاردسك خارجي للماك, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 293 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:21

نيلو، تعدادى اسناد مهم را به يك رانندهء اتوبوس سپرده بود و دو برابر معمول پول پرداخت كرده بود تا آن اسناد ساعت هفت صبح امروز دست من باشد.تا ساعت هفت و نيم خبرى نشد و مجبور شدم به شماره راننده زنگ بزنم.زنگ زدم و متوجه شدم شماره مشترك مورد نظر در شبكه موجود نمى باشد.اسناد مهم بود و وقت هم كم.سريع آژانس گرفتم و به ترمينال رفتم و پرسان،پرسان رانندهء اتوبوسى كه ديشب چهل مسافر را به سنندج رسانده بود؛پيدا كردم و با عصبانيت، بجاى اينكه اسناد را بخواهم، پرسيدم: - چرا شماره تون رو اشتباه داديد؟يك ساعته دارم زنگ مى زنم. - آى معذرت مى خوام....ببخشيد....يك شماره جابجا ش پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : بهره هوشى,تست بهره هوشي,ازمون بهره هوشى, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 253 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:21

تمام سعى ام را كرده ام تا بافتن موهايم را ياد بگيرم.منظورم از بافتن، آن بافت سادهء سه تايى نيست كه همه بلد هستيم.منظورم آن بافت هايى است كه يك تكه هايى از مو را طورى مى بافند كه انگار تل روى مو گداشته اند.يا بافت هايى كه از يك طرف گوش شروع مى شود و كم كم، كل موها را درگير مى كند.خوب،من تمام سعى ام را كرده كه ياد بگيرم.اما،ياد نگرفته ام.بنابراين و بعد از مدتها برنامه ريزى امروز به آموزشگاه آرايشگرى سركوچه رفتم و درخواستم را مطرح كردم و خوشبختانه خانم قبول كرد،در چهار جلسه،چهار نوع بافت مو به من ياد بدهد.خوشحال از اينكه بالاخره به آروزيم مى رسم، داشتم خداح پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 241 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:21

مدتهاست از طعم هيچ آب نباتى خوشم نيامده است و حالا كه از آب نبات با طعم زنجبل، خوشم آمده است حق داشتم بروم و دو كيلو آب نبات با طعم زنجبيل بخرم.راستش مزهء اين آب نبات مخصوصا همراه چاى فوق العاده عالى ست و اصلا ناراحت نيستم كه نودهزارتومان پول بابت دو كيلو آب نبات پرداخت كردم.اما، آخر كى آب نبات كيلويى چهل و پنچ هزار تومان شد؟من فكر مى كردم كيلويى چهارهزار و پانصد تومان است!

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 229 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:20

1. سارا و آرزو و رويا، با هم در يك دبيرستان و يك كلاس درس مى خواندند و روزهاى سه شنبه يك زنگ داشتند به اسم زنگ بيكارى و بيشتر هفته ها،آن  زنگ به سينما مى رفتند.من دبيرستان ديگرى در همان نزديكى ها بودم و زنگ بيكارى براى ما تعريف نشده بود و چاره اى نداشتم كه در آن ساعت  از مدرسه در رفته و با رفقا به سينما بروم.البته آن سالها در رفتن از مدرسه و فكر كنم از هر چيز ديگرى به اين راحتى ها نبود.چون، غير از دفتر_ مدرسه كه دقيقا روبه روى در بود،يك خانم هم دم در نشسته بود و چهار چشمى در_ مدرسه را مى پاييد.يعنى عملا از راه_ در نمى شد در رفت.اما، در حياط پشتى يك راه باريك بود پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : دررود,درروس,درروس تهران,دررود نیشابور,درروزچندساعت درس بخوانیم,درروس کجاست؟,درروح وجان من,زندگی درروستا, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 226 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:20